چرا شاه‌ از بهائيان‌ حمايت‌ مي‌کرد؟


در پاسخ‌ بايد خاطر نشان‌ ساخت‌ که: رژيم‌ پهلوي، حضور دين و روحانيت‌ پاسدار و مبين‌ آن‌ را در عرصه سياست‌ برنمي‌تابيد، زيرا حضور «مقتدرانه» عالمان‌ پارسا و پرنفوذ شيعه‌ در پهنه اجتماع‌ و سياست‌ ايران، راه‌ را بر ستمها، قانون‌شکني‌ها، غارتگري‌ها و وابستگي‌هاي‌ آن‌ رژيم‌ خودکامه‌ مي‌بست‌ ـ چنانکه‌ تاريخ‌ ايران‌ در دو سده اخير، از جنبش‌ تحريم‌ تنباکو و مشروطيت‌ گرفته‌ تا انقلاب‌ کبير اسلامي، گواه‌ اين‌ امر است. روحانيت‌ بيدار و مجاهد، بر قلوب‌ ملت‌ ايران‌ حکومت‌ مي‌کرد و بنابراين‌ رژيم‌ فاسد و وابسته پهلوي، بايستي‌ براي‌ تضعيف‌‌ آن از همه ابزارهاي‌ مناسب‌ سياسي‌ و نظامي‌ و فرهنگي‌ موجود بهره‌ مي‌گرفت. يکي‌ از ابزارهاي‌ مهم‌ «فرهنگي» و «اجتماعي» اين‌ امر، تقويت‌ گروهها و گرايشهاي‌ انحرافي‌ بود که‌ حيات‌ خود را در مرگ‌ روحانيت‌ و ملت‌ ديندار تابع‌ آن‌ مي‌شمردند و «بهائيت» يکي‌ از اين‌ گروهها و گرايشها بود...
از سوي‌ ديگر، نظام‌ سلطه جهاني نيز‌ که‌ رژيم‌ پهلوي‌ را (به‌ عنوان‌ مجري‌ اهداف‌ خويش) روي‌ کار آورده‌ و از آن‌ حمايت‌ مي‌کرد، براي‌ پيشبرد اهدافش، به‌ افراد و گروههايي‌ نياز داشت که‌ (برغم‌ قدرت‌ پرستي‌ و حرص‌ زر و زور) پايگاهي‌ در بين‌ ملت‌ نداشتند و لذا به‌ طور طبيعي، هيچ‌ گاه‌ قادر به سلطه‌ بر توده‌هاي‌ ميليوني‌ ملت و نيل‌ به‌ آمال‌ و آرزوهاي‌ خويش، نبودند و بايد براي‌ تحميل‌ نفوذ و سلطه خويش‌ بر ملت، نقطه اتکايي‌ خارج‌ از کشور و ملت‌ بيابند، که‌ آن‌ هم‌ چيزي‌ جز قدرتهاي‌ سلطه‌جوي‌ بيگانه‌ نبود. درواقع، قدرتهاي‌ خارجي‌ و فرقه‌ها و جريانهاي‌ انحرافي‌ ـ هر دو به‌ هم‌ محتاجند. زيرا قدرتهاي‌ بيگانه‌ جز به‌ دست‌ اين‌ گروهها و فرقه‌هاي‌ (اندک‌ شمار، فاقد پايگاه‌ در بين‌ اکثريت‌ ملت، و دور از ايمان‌ و آرمان‌ ديني‌ آنان) نمي‌توانند مطامع‌ و مقاصد خود را (به‌ نحو خزنده‌ و مسالمت‌آميز) پيش‌ ببرند. چون‌ رجال‌ (حقيقتا‌ ملي‌ و محبوب) کشور، نوعا‌ عناصري‌ وطنخواه‌ و مستقل‌ بوده‌ و حاضر به‌ قبول‌ اوامر بيگانگان‌ نيستند.
متقابلا‌ اين‌ گروهها و فرقه‌ها نيز (براي‌ پيشبرد اهدافشان) به‌ عنايت‌ و حمايت‌ قدرتهاي‌ خارجي‌ نيازمند بوده‌ و مجبورند نازها و نيازهاي‌ آنان‌ را بپذيرند و دستور‌ استعمارگران، از سرکوب‌ کانونهاي‌ جنبش‌ مقاومت‌ ملي‌ (روحانيت‌ و مردم‌ مسلمان) گرفته‌ تا عقد قراردادهاي‌ استعماري‌ و...، را اجرا کنند، و از اين‌ نظر نيز، «بهائيت» (با سابقه ديرين‌ پيوند و همـآغوشي‌ با کانون‌هاي‌ استکباري‌ روس‌ و انگليس‌ و امريکا و صهيونيسم) ابزار مناسبي‌ براي‌ پيشبرد مقاصد سلطه‌جويان‌ جهاني‌ بود.
پيوند و همکاري‌ رژيم‌ پهلوي، بويژه‌ در نيمه دوم‌ سلطنت‌ محمدرضا (يعني‌ دوران‌ سرکوب‌ خونين‌ جنبش‌ اسلامي‌ ملت‌ به‌ رهبري‌ امام‌ خميني و سلطه مستشاران‌ امريکايي‌ و کارتلهاي‌ نفتي‌ و تسليحاتي‌ و... بر مقدرات‌ ايران) دقيقا‌ در اين‌ بده‌ بستان‌ استعماري، قابل‌ فهم‌ است.
سخن‌ در اين‌ زمينه‌ بسيار است‌ و عجالتا‌ توجه‌ شما را به‌ سندي‌ از ساواک‌ جلب‌ مي‌کنيم‌ که‌ گوشه‌اي‌ از اهداف‌ ضد اسلامي‌ رژيم‌ شاه‌ را در پروردن‌ و ميدان‌ دادن‌ به‌ بهائيان‌ برملا مي‌کند.
ارتشبد دکتر جعفر شفقت، از عناصر شاخص‌ بهائي‌ است‌ که‌ مسؤوليت‌ مهمي‌ چون‌ رياست‌ ستاد ارتش‌ را در اواخر سلطنت‌ محمدرضا بر عهده‌ داشت. گزارش‌ ساواک‌ راجع‌ به‌ شفقت‌ در دوران‌ سرتيپي‌ وي‌ (مورخ‌ 6 شهريور 1342) تصريح‌ مي‌کند که:
«... با تحقيقات‌ وسيع‌ و موثقي‌ که‌ به‌ عمل‌ آمده‌ و تحقيقات‌ مذکوره‌ مورد نهايت‌ وثوق‌ و اطمينان‌ مي‌باشند، انتساب‌ و وابستگي‌ نامبرده‌ به‌ فرقه بهائي‌ تاييد گرديده‌ و ضمنا‌ مشار‌اليه‌ از جمله افراد معدود و متنفذي‌ است‌ که‌ بهائيان‌ ايران‌ مانند دکتر ايادي، پزشک‌ مخصوص‌ اعلي‌ حضرت‌ همايوني، به‌ وجودش‌ افتخار و مباهات‌ مي‌کنند و به‌ نفوذ و قدرتش‌ اتکا دارند و عملا‌ هم‌ ديده‌ مي‌شود که‌ از همان‌ بدو انتساب‌ وي‌ به‌ رياست‌ ستاد ارتش، افسران‌ وابسته‌ به‌ اقليت‌ مذهبي‌ بهائي‌ در تظاهر به‌ ديانت‌ خويش‌ بي‌پروايي‌ بيشتري‌ نشان‌ مي‌دهند و اغلب‌ از فرماندهان‌ و افسران‌ ارتش‌ هم‌ که‌ روي‌ اصل‌ شيوع‌ و تواتر به‌ وابستگي‌ رئيس‌ ستاد ارتش‌ به‌ فرقه بهائي‌ اطلاع‌ حاصل‌ کرده‌اند علي‌ رغم‌ گذشته‌ها، ضمن‌ نفرت‌ و انزجار قلبي‌ خويش‌ از اين‌ چنين‌ انتصاب‌ نابجايي‌ اجبارا‌ از انتقاد و تنقيد نسبت‌ به‌ اين‌ افسران‌ خودداري‌ مي‌نمايند و حتي‌ موجب‌ گرديده‌ است‌ که‌ جلسات‌ بحث‌ و مناظره مذهبي‌ که‌ افسران‌ در آنها شرکت‌ مي‌نمايند گرمي‌ و حرارت‌ بيشتري‌ پيدا نمايند.
و ضمنا‌ در ميان‌ افسران‌ ارتش‌ و همچنين‌ محافل‌ خارج‌ از ارتش‌ در موارد بحث‌ و انتقاد از اين‌ انتصاب‌ و تنقيد از مسلط‌ نمودن‌ يک‌ شخصيت‌ ضد مذهبي‌ از نظر مسلمانان‌ بر يکي‌ از پستهاي‌ حساس‌ مملکت‌ چنين‌ استدلال‌ مي‌گردد که‌ اعلي‌ حضرت‌ به‌ دو نظر: اولا‌ نشان‌ دادن‌ عکس‌العمل‌ حاد و ضمنا‌ بي‌سر و صدايي‌ در برابر نفوذ و اقتدار روحانيون‌ و تخويف‌ و موهن‌ نمودن‌ جامعه روحانيت‌ تشيع‌ و دوما‌ [کذا] به‌ اين‌ جهت‌ تأمين‌ آسودگي‌ خاطر خويش‌ از مداخله متصدي‌ حساسترين‌ مشاغل‌ و مقامات‌ نظامي‌ در امر سياست‌ که‌ در مذهب‌ بهائيت‌ نهي‌ و منع‌ گرديده‌ است‌ اين‌ شخصيت‌ معروف‌ و انگشت‌نماي‌ بهائي‌ را بدين‌ سمت‌ منصوب‌ فرمودند و نيز تذکر اين‌ نکته‌ را نيز در پايان‌ گزارش...‌ ضروري‌ مي‌داند که‌ چنانچه‌ مدرک‌ کتبي‌ هم‌ جهت‌ اثبات‌ انتساب‌ تيمسار مورد نظر به‌ فرقه‌ بهائي‌ مورد لزوم‌ باشد چون‌ قبل‌ از تصدي‌ شغل‌ خطير رياست‌ ستاد ارتش‌ نامبرده‌ نيز در پاره‌اي‌ از جلسات‌ بحث‌ و مناظره‌ و ايراد کنفرانس‌ در مجامع‌ خصوصي‌ بهائيان‌ رسما‌ شرکت‌ نموده‌ و محفل‌ يا لجنه‌ها ضمن‌ دعوت‌ شرکت‌ کنندگان‌ در اين‌ مجالس‌ اسامي‌ کنفرانس‌ دهندگان‌ رانيز متذکر مي‌گرديده‌اند، دعوت‌ نامه‌‌هايي نيز وجود دارد که‌ نام‌ تيمسار دکتر شفقت‌ در آنهامذکور مي‌باشد و اين‌ دعوتنامه‌ها در اختيار بعضي‌ از بهائيان‌ هست‌ که‌ در صورت‌ پيش‌ آمدن‌ ضرورت‌ مي‌توان‌ با کمي‌...‌ زحمت‌ برخي‌ از آنهارا به‌ دست‌ آورد. 9/6/42» .1
به‌ گفته ارتشبد فردوست: «در واقع، بهائيت‌ جهاني‌ اين‌ تصور را داشت‌ که‌ ايران‌ همان‌ ارض‌ موعودي‌ است‌ که‌ بايد نصيب‌ بهائيان‌ شود و لذا براي‌ تصرف‌ مشاغل‌ مهم‌ سياسي‌ در اين‌ کشور منعي‌ نداشتند. بهائي‌هايي‌ که‌ من‌ ديده‌ام‌ واقعا‌ احساس‌ ايرانيت‌ نداشتند و اين‌ کاملا‌ محسوس‌ بود و طبعا‌ اين‌ افراد جاسوس‌ بالفطره‌ بودند.» 2
بي‌جهت‌ نيست‌ زماني‌ که‌ طوفان‌ خشم‌ ملت‌ مسلمان‌ ايران، بنياد شاه‌ و شاه‌ بازي‌ را در اين‌ سرزمين‌ براي‌ هميشه‌ برانداخت، با تشکيلات‌ بهائيت و سران‌ و فعالان‌ آن‌ نيز، به‌ عنوان‌ «زائده» استعمار و استبداد وابسته‌ به‌ آن‌ برخورد شد و متقابلا‌ آنان‌ نيز به‌ دامن‌ امريکا و اسرائيل‌ و ديگر کانون‌هاي‌ استکباري‌ جهان‌ پناه‌ بردند و دست‌ در دست‌ نظام‌ سلطه‌ (که‌ منافع‌ و مطامعش‌ در ايران‌ انقلابي‌ مسلمان، به‌ خطر افتاده‌ بود) به‌ توطئه‌ بر ضد‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ پرداختند.

پي نوشت :

1. فصلنامه مطالعات‌ تاريخي، ش‌ 3، تابستان‌ 1383، صص‌ 322-321 2. ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوي، ج‌ اول، خاطرات‌ ارتشبد حسين‌ فردوست، ص‌ 375.

منبع:ايام 29